روزگاری با جامعه

استاد حامدی نژاد استاد بسیار خوب و مهربانی بود که کلاس پرانرژی داشت و آن را به خوبی اداره میکرد.ایشان استاد مبانی جامعه شناسی ما بودندو بیشتر سعی میکردند درمورد تمام مسائل جامعه برای ما دانشجویان صحبت کنند و اطلاعات زیادی به ما دهند.
کلاس ایشان بسیار شاد و نشاط آور بود و هیچ کس درتمام طول کلاس اصلا احساس خستگی نمیکرد بلکه بچه ها بسیار مشتاق برای کلاس ایشان بودند.گروهی از بچه ها یک کنفرانسی را ارائه میدادند و این باعث میشد یک بحثی در کلاس ایجاد شود و همه افراد در بحث مشارکت کنند و طرز فکر خود را باز گویند و با طرز فکر دیگران آشنا شوند .استاد از ما کارنوشت هایی در موضوعاتی مختلف میخواستند که این کار به ما کمک میکرد تا بتوانیم استعداد نوشتن و نویسندگی خود را شکوفا کنیم.

بایگانی
  • ۰
  • ۰

Shaerane

حق استاد


گفت استاد مبر درس از یاد            یاد باد آنچه به من گفت استاد

یاد باد آنکه مرا یاد آموخت            آدمی نان خورد از دولت یاد

هیچ یادم نرود این معنی               که مرا مادر من نادان زاد 

پدرم نیز چو استادم دید                گشت از تربیت من آزاد

پس مرا منت از استاد بود             که به تعلیم من استاد،استاد

هرچه میدانست آموخت مرا          غیر یک اصل که ناگفته نهاد

قدر استاد نکو دانستن                  حیف،استاد به من یاد نداد

  • ۹۵/۰۲/۲۵
  • فاطمه عباسیان

نظرات (۱)

سلام. گفته بودیم که مطالبی از خودتان بگذارید. شعر خیلی عالی سروده ای عباسیان! D:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی